میدونی؟ اولش میخواستم این متنو برای خودت بفرستم و بعدش تصمیم گرفتم دیگه باهات حرف نزنم، برای همین نیاز داشتم که حرفمو جایی بزنم تا فقط ذهنم خالی بشه.پس وبلاگ اولین انتخاب من بوده. 

سال 92، من خیلی تنها بودم، تنها بودم و با دست خودم گند زدم به وجهه ی خودم. نمیدونم چرا فکر میکردم باحاله که با پسرا رفیق باشی ولی باهاشون نباشی وقتی رفیق های پسری که اصطلاحا داشتم همشون مجازی بودن و بیخیال! هیچوقت اونقدر صمیمی نبودیم و هیچوقت همو ندیدیم. بعد اون داستان احمقانه بازیگر و چیزی که با دست خودم یه رفاقتو خراب کرده بودو ریخته بودم رو دایره

اما فقط تنها بودم. 

تو عین یه نور بودی تو تاریکی. سال 92، توی اون اوتوبوس. تو عین نور بودی تو تاریکی. تو کسی بودی که سوء استفاده نمیکرد. تو اونی بودی که. ترسیدم از داشتنت و باز سرهم کردم اون داستانای فکاهی رو و با اون یارو پسره رفتم کوه بعد فهمیدم میخوام باهاش هیچ.ارتباطی نداشته باشم. من هیچوقت توانایی ارتباط گرفتن اینجوری رو با کسی نداشتم و فقط تو میتونسی با کردن خودت تو پاچه ی من بهم شجاعت بدی که دوست داشتنی که حس میکردمو رنگ واقعیت بهش نشون بدم. و باهم عاشقی کردیم. سال 92 با همه حرف هایی که مسعود آقایی زد و تو تهمت زدی گذشت و من گفتم عیب نداره. درستش میکنم. گند زدم. خودم درستش میکنم. و تا حدودی داشتم موفق میشدم تا اینکه تقریبا به خاطر حماقت هامون نزدیک بود شرف و آبرومون بره و خدا نجاتمون داد. سال 92 گذشت و سال 93 اعصاب خوردی مجریه طی شد و در نهابت رسیدیم به مشکلاتی که با هم دانشگاهی های عزیرمون طی شد. بعدش مامانم فهمید رابطمونو و من باید بهش میفهموندم که هیچوقت به اعتمادش خیانت نکردم و خودم درست نمیدونستم کردم.یا نه. سال 95 اما عالی بود. با کربلا شروع شد. وقتی به امام حسین التماس کردم که مارو بهم.برسونه همزمان میگفتم هرچی خودت خیر و صلاح میدونی سه نفر بهم گفتن از کجا میدونی خیر و صلاحت در به درست نشدن رابطتتون نیست؟ 

سال 96 سال آغاز کار بود و تحول تو. رابطه های اجتماعی رو درک.کردی و گفتی میخوای که من اجتماعی باشم. اما یهو همه چیز با سر کار رفتنت ریخت بهم. تو. شدی یکی دیگه. نمیدونم سر کار میری یا نه. ادم به همه چیز شک.میکنه. نمیدونم کسی زیر سر داری یا نه. نمیدونم چی شد. شاید از دوست داشتن زیاد میخواستی به مرگ بگیری به تب راضی باشم اما هرچی بود گند زدی. چقدر باید میبخشیدم؟ دنده ام پهن بود. هی بخشش پشت بخشش سواری پشت سواری و تو فکر کردی خدا هستی! 

گریه کردی امروز فکر کردم واقعا ناراحت شدی. اما. الآن منطقم.میگه خر گیرم آوردی. هیچ توالی یابی ژنتیکی زیر 36 ساعت انجام نمیشه. کلی مقاله خوندم. انگلیسی و فارسی. یا سر کارت گذاشتن و با زندگیت بازی کردن که ناز شستشون خوب میشناختنت و میدونستن چه طور باید تمام و کمال منو از سر راهشون بزنن کنار، یا تو خودت. خودت دنبال بهانه بودی. دومیه به عقل نزدیک تره و اولیه آرزوی من برای اینکه بتونم ببخشمت. اما خر نمیشم. وقتشه از یه جایی به بعد قطعش کنم. همه چیزو رها کنم. و برم. تو منو خر گیر اوردی؟ فکر کردی من بی سوادم؟ . هه. بدبخت. تو از خودت درآوردی. هدفت مهم نیست اما این تو بمیری از اون ت بمیری ها نیست

خودت ,بودی ,نمیدونم ,هیچوقت ,کردی ,داشتم ,درستش میکنم ,تنها بودم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خانواده برتر 2 همه چی موجوده پانیا98 دانلود رایگان فیلم و سریال پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان انجمن علمی و آموزشی معلمان الهیات استان البرز تعمیرات یخچال مشهد | تعمیر یخچال در محل یاور فتحی سپیده